زیرِ دکمه ی پولیورَت

۱ مطلب با موضوع «آدابِ زیستنم» ثبت شده است

تراژدی ای برای غریبِ در پایتخت

جمعه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۵۳ ب.ظ



روزهای به غایت گرمی است.گرما کلافه ام میکند.من هر وقت کلافه میشوم، یاد غربت ام می افتم.یاد خانه ی اتاق اتاقِ حاج بابا،یاد اینکه مگر آدمهای دنیا چقدر عمر میکنند که نصفش را دور از عزیزانشان بگذرانند.مگر شماهایی که هفته ای چند بار مادربزرگ و عمه و دایی هایتان را میبینید،میتوانید بفهمید من حرفم چیست ؟ داشتم فکر میکردم سرزمین محبوبِ مادری َم، با سبلانِ استوارش ، با مقبره ی شیخ صفی کهنه ی رنگارنگش، با عسل های نابِ و خالصش ، بابرفهای آب نشده روی تپه هایش ، با هوای پاییزیِ این روزهایش ،با مردمان سیاه چشمِ سرخ گونه ی نازنینش ، دلش برای منی که آنجا زاده شده ام و یکسال زیستنم را آنجا ،هوای سرد بی دغدغه اش را نفس کشیده ام، تنگ نمیشود ؟! داشتم فکر میکردم مگر هجده سال عمرم را از سر راه آورده بودم که گذاشتم در غربت ، بگذرد و دم نزند ؟ که بشنوم جمعیتی که همیشه شوق دیدنشان را داشتم،همگی در دشتهای پر از گلهای زرد معروف اردبیل زیر انداز پهن کرده و با هم روزگارشان را میگذرانند و من . . . من اینجا، توی تهران لعنتیِ مزخرف بنشینم و فکر کنم میتوانم سرم را با خواندن غزلیات سعدی گرم کنم ؟ و من بعد اینهمه سال هنوز هم موقع بازگشت از سرزمینم،سبلان را که مثل دایه ای غمدار ، اردبیل را در آغوش کشیده تماشا میکنم ، و از پشت شیشه ی ماشین تا جایی جاده مرا دورتر نبرده است به زحمت بغض غربتِ دوباره به سراغم آمده را قورت میدهم!




+اگر جز این سه نفر ، کس دیگری در این سالها کنارم بود،دوام نمی آوردم.بهترین اند در آرامش گرفتن دل کودک مانده ام ،این جمعیت سه نفره ای که مرا هر روز با تمام وجود، بیشتر، محب خود میکنند.



  • طوبی .ر