کجاست هم نفسی تا به شرح عرضه دهم ... ؟
چهارشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۴، ۰۶:۱۷ ب.ظ
میخوام حرف بزنم.حرفا میان تا دمِ دمِ لبم...ولی نمیتونم بزنمشون.بلد نیستم انگار.مثل بچه ای که میخواد حرف بزنه و هنوز یاد نگرفته.مثل آدمی که میخواد حرفای فلسفی بزنه ولی سوادشو نداره،خیلی حرف دارم ،پنجره ها ولی قفل ان.درا هم.توی یه چاردیواری گیر افتادم.میخوام حرف بزنم...نمیتونم،چون کسی نیست که حرفامو بزنم...دارم خفه میشم...
|قصه ی دختری که تنها بود، و ماند|
+قصه فقط قصه است.معمولا تخیل :)
|قصه ی دختری که تنها بود، و ماند|
+قصه فقط قصه است.معمولا تخیل :)
- ۹۴/۰۹/۲۵